خلاصه داستان: سون وو هیول یک خون آشام نیمه انسانی است. او خیلی دوست دارد به یک انسان کامل تبدیل شود، اما تنها فرصت اینکار که هر صدسال پیش میاید را از دست می دهد. او با جون این هه که یک مهمان خونه را اداره میکند آشنا میشود…

خلاصه داستان: هان دو جین افسر پلیس در ایستگاه پلیس رودخانه هان است. او آدمی بداخلاق و در عین حال با انصاف است. همکار او لی چون سوک، شخصیتی کاملاً متضاد با هان دو جین دارد. دو نا هی و کیم جی سو نیز در ایستگاه پلیس کار می کنند. افسران آنجا برای محافظت از شهروندانی که برای لذت بردن از رودخانه هان و مناطق اطراف آن می آیند و جنایاتی که در آنجا اتفاق می افتد، کار می کنند…

خلاصه داستان: گیو اول شاهد است که یو جین با آئه را ارتباطی مخفی دارد که هدف انتقام او می شود. این باعث می شود که گیو یویی بینایی خود را از دست بدهد و به دلیل شوک دچار سندرم قفل شود.

خلاصه داستان: بورا نویسنده یک کتاب پرفروش در مورد عشق است. او همچنین یک بلاگر و مربی در زمینه دوست داشتن است. از طرفی لی سو هیوک در یک انتشاراتی کار می کند، کسی که در کارش سختگیر بوده و با مسائل عاطفی مشکل دارد…

خلاصه داستان: مادر چو یونگ پیل که یک غواص بوده به دلیل پیش بینی اشتباه هواشناسی جانش را از دست می دهد. او برای محافظت از جان مردم شهرش یعنی سامدالری، تصمیم می گیرد کارشناس هواشناسی شود. از طرفی دوست دوران کودکی او، چو سام دال برای موفقیت در رشته عکاسی به سئول رفته اما بعد از اینکه تمام زحماتش یک شبه از بین رفت، به سامدالری بر میگردد…

خلاصه داستان: سوییت هوم 2 داستان ساکنان آپارتمان خانه سبز، از جمله چا هیون سو، با هیولاها مبارزه می کنند تا پایگاه خود را ترک و به دنیای بیرون بروند. در یک استادیوم بیسبال، بازماندگان شروع به زندگی مشترک می کنند. آنها در حالیکه توسط هیولاهای دنیای بیرون تهدید می شوند باید با کسانی که در میانشان با تمایلات هیولایی وجود دارند، نیز مبارزه کنند…

خلاصه داستان: جونگ دا اون به عنوان پرستار کار می کند. او برای اولین بار به بخش اعصاب و روان منتقل می شود. در آنجا همه چیز برایش دشوار و ناخوشایند است. با این وجود، او تمام تلاش خود برای کمک به بیماران می کند…

خلاصه داستان: وقتی “لی وون جون” در اولین روز دانشگاه به آپارتمان جدیدش نقل مکان می کند، متوجه می شود “لی دو نا”ی زیبا که قبلا یک آیدل مشهور بوده، در طبقه پایین زندگی می کند. جون در ابتدا سعی می کند از او دوری کند، اما بیشتر و بیشتر در مورد زندگی مرموز او کنجکاو می شود…

خلاصه داستان: کیم گون وو یک بوکسور آینده دار است. مادر او بدهی سنگینی به کیم میونگ گیل، که فردی نزول خور و قدرتمند است، دارد. او تصمیم میگیرد برای پرداخت این بدهی بوکس را رها و برای رئیس چوی کار کند…

خلاصه داستان: در گذشته مادر کیم جی یونگ، توسط یک اراذل مورد ضرب و شتم قرار گرفت و جان سپرد. این اراذل فقط 3 سال و نیم زندان گرفت. کیم جی یونگ اکنون بالغ شده و می بیند که قاتل مادرش اصلا تغییر نکرده است. در روزهای هفته، او دانشجوی نمونه دانشگاه پلیس است، اما در تعطیلات آخر هفته، مجرمانی را که احکام خنده‌داری دریافت کرده‌اند و به اعمال مجرمانه خود ادامه می‌دهند، مجازات می‌کند…